تاهو
سر صپی دیدم پشت پنجره دوتا پروانهی مرده افتادهن. آوردم گذاشتمشون کنار پرتقالا. مثلث عجیبی شدیم. با دوتا ضلع ثابت و منم که متغیر.
۲
چطور میتونی چیزیو که سنگینیش رو حس میکنی، انکار کنی؟
تر
برنامه دارم نوک زبونمو فرو کنم تو ظرف مربای زرشک خوشمزه که کمی پیش تاکسی تلفنی آورد و بهم داد و بعد با همون زبون زرشکی رو دیوار بنویسم : من هیچی نیستم !
دیروز نزدیکای غروب یه دسته کاغذ از زیر در فرستادن تو حیاط. از ترسم دس بهشون نزدم. تموم شب رو بارون بارید روشون. سر صپ رفتم با سر بیل کشیدمشون تا لب باغچه و همونجا خاکشون کردم.
دیگه گذشته زمان اینطور کارا.
سبک
چن تا کلمه رو اینجا سر ببرم تا تو دستت به سر طاقچه برسه و یه قلپ آب بخوری تا گلوت تازه شه و یه زنگ به ما بزنی ببینی از اینهمه زلزله و تصادف و نداری و بدبختی جون به در بردیم یا نه؟
این که دست کنی تو یقه پیرهنت و تسبیح چوبی درآری بندازی دور گردن آدم که نشد مرام … مرام اونه که دست پیرزنی که سر گور مشت مشت خاک میکوبه تو سرش رو بگیری و چراغ خونهشو عصر به عصر روشن کنی که تو تاریکی شب رو به صبح نرسونه
تو که اینا رو بهتر از من بلد بودی. چی به سرت آوردن تو اون شرکتِ هفت صبح تا هفت عصر کار و وسط دو ساعت استراحت؟ شرکتِ نسکافه و شکلاتِ روی میز و گلدونای سفید؟
پریشب سر شام دندونم تو دهنم خرد و خاکشیر شد. رفتم خم شدم رو حوض هی تف کردم هی تف کردم بعدشم با مرضی نشستیم یه دل سیر حرف زدیم. مرضی دم رفتن جورابای تو رو از کیفاش درآورد و گف ششته شدهن.
سر صپی پشت تلفن به مامان گفتم مرضی مهمونی نمیاد. پرسید چرا گفتم بیاطلاعم
میبینی کاراتو؟
دنیام از مدارش خارج شده به قرآن. هیچی سر جاش نیس. تسبیح چوبی بذارم لای این چرخدندهها که هیچجوره نمیچرخن؟ پویا یه بار اومد ازم پرسید مرغ سرکنده ینی چی؟ زدم رو سینهم گفتم مرغ سرکنده منم خاله جون… منم
میبینی؟
راستی دیوار سیمانی ته حیاط که حاجی ساخته بود ریخت.خدا رحم کرد بچهمچه زیرش نموند
فردا میرم شلوارتو از خیاط میگیرم. بعدشم یه سر میرم دندونپزشکی
قربانت
مثل خونهی زن دوم شده اینجا
سخت شده سر زدن بهش
ولی راهم که میفته غرقم میکنه تو هوس و عطش
چه
فکر میکنی اگه دستمو محکم رو شکمم فشار بدم دردش کمتر بشه؟
تمام خونه رو مدام راه رفتم. کف پاهام دردناک و سیاه شدن.
پس کجاس جایی که بشه آروم بود
و نترسید؟
وقتی که مرگ ، حتا از این نونهای برشته و داغ روی میز هم ، تازهتره
امتداد
نمیتونم به بعضی چیزها غلبه کنم و تنها مقصر این ماجرا، ضعفهای من نیست !