تو !
تو!
تو صبح روزی هستی که شب قبلاش برف سنگینی باریده و همهی راهها بسته شده.
تو اون روز سرد و ساکتی که سرشار از آسودگی و بیخبریه.
تو اون وقتی هستی که آدم حس میکنه برای انجام هر کاری به اندازهی کافی وقت داره.
تو بغلکردنیترین صبح یخزدهای که پشت پنجره واساده … سفید و درخشان :)
همه «تو» ها موظف ان یک همچین تعریفی از خودشون تو چمدونشون داشته باشن.
خیلی خوب بود این پست